صدای به هم خوردن در چوبی پوسیده، سه کلاغی را که روی دیوار کاهگلی نشسته بودند پراند. قارقارشان خانه را پرکرد. روی برفهای گوشۀ حیاط نشستند و به پیرمرد که …
ادامهقدرت تشخیص
ناشر : عده ای معلم فرهیخته نویسنده و گرد آورنده : ف – د …. اطاق نسبتا” بزرگ، محقر وخالی ازحداقل اشیاء و وسایل اولیه زندگی زمستان است وبخاری خاموش، …
ادامهشوخی کوچولو
نيمروزي بود آفتابي ، در يك روز سرد زمستاني … يخبندان شديد و منجمد كننده ، بيداد ميكرد. جعدهاي فرو لغزيده بر پيشاني نادنكا كه بازو به بازوي من داده …
ادامهپاییز در چشمان میدیا
پاییز با همهی زیباییش مهمان طبیعت شده بود و طبیعت شبیه عروس مغروری بود که خیاط آفرینش برای آراستنش از هیچ رنگی کم نگذاشته بود. در میان باغها و مزارع …
ادامهچشمهای سگ آبی
آنوقت نگاهی به من انداخت. فکر کردم اول زن به من نگاه میکرده. اما بعد که پشت چراغ رویش را برگرداند و من نگاه ِ لغزنده و سمج ِ او …
ادامهچاق و لاغر
دو دوست در ایستگاه راه آهن نیكولایوسكایا ، به هم رسیدند: یكی چاق و دیگری لاغر. از لبهای چرب مرد چاق كه مثل آلبالوی رسیده برق میزد پیدا بود كه …
ادامهآینه شکسته
به م . مینوی اودت مثل گلهای اول بهار تر و تازه بود ، با یک جفت چشم خمار برنگ آسمان و زلفهای بوری که همیشه یکدسته از آن روی …
ادامهما چطور کودتا کردیم؟!
اگر شانس یاری می کرد امروز ما میبایست مصدر کار باشیم. البته نمیشه گفت همهاش تقصیر شانس است، خود ما هم در این جریان مقصریم! تمام کارها به راحتی آب …
ادامهباغچه کوچک
وقتی که از سراب برگشتیم، شب روی دل شهر نشسته بود. نفس شهر بند میآمد. ماه روی پوست آسمان ترکیده بود. مثل تاول پشت پای اکبر. از دور چراغهای شهر …
ادامهجفت
شنوندگان عزیز! به کلمه های جاوید فکر کنین! وجدانتونو در نظر بگیرین. کسی چه میدونه که تو دنیا چه خبره. شاید یه چیزی میخواد بترکه. هر کی تو این معرکه …
ادامه