روزی بین جنگ و باروت به دنیا آمدم
شب زیر چادر
زیر تاریکی، مواظب حجابم بودند
سپیدهدمی مرا به جرم کابلی بی حجاب کشتند
در دهکدهای ختنه شدم
به زور به دوران بلوغ رسیدم.
سینههایم زیر سموم شیمیایی باد کردند
زير آوار جنگ حاملهی حوادث شدم
ترکش خمپارهای در شکمم رفت تا اتمام جنگ
تا اتمام صلح خونین.
سال ها گذر کردند
جملهی: موشک یعنی صلح،همراهم قد کشید
موشک یعنی صلح
موشک یعنی صلح
صلح به من بمب هدیه کرد
بمبی برای زندگی
بمبی برای امنیت
بمبی برای خندهی كودكان.
به جرم عشق
لبانم پاره گشت
صورتم در اسید غلتید
صورتم را برای همیشه
پشت قفسهای سیاه پنهان کردند.
به دنبال نان رهسپار مرزها شدم
سوختم
و از دیدن سبزه و دریا محروم ماندم
برای عکس یادگاری
نگاهم زیر پوتینهای جنگی مثله شد.
برای پراوزم
برای پروازی که کردیم
در مرز تیرباران شدیم
به خاک افتادیم
و این افتخارى شد برای حاکمان.
من افغانستانیم
من قربانی صلح
من قربانی مهاجرت
من قربانی چادری به پهنای کابل
من قربانی افغانستانی بودنم.
من افغانستانیم
صلح را درنان میبینم
نه در مینهای ناتو
صلح را در آرامش میبینم
نه در هواپیماهای بدون سرنشین
من افغانستانیم
جزئی از کرهی خاکی که دوست دارم شاد باشد
من افغانستانیم
من افغانستانیم
من انسانم.
علی رسولی
(11/5/91)