چپ هزاره سوم، چپی که خود را نفس نفسزنان در میانه نظم نوین جهانی و جنگهای عصر نئولیبرالیسم رسانده و از هر سو مورد حمله قرار گرفته، چپی که هزار راه نرفته را کشف میکند و در اولین گامهایش از نفس میافتد تا عرصه را به بورژوازی واگذارد، چپی که گذشتهاش را انکار میکند، نفی میکند و با چاقوی کُند تزهای هر روزی به جان خودش میافتد، چپی شده است که آموخته، یا بهتر است بگوییم مسخ شده، تا انقلاب اکتبر را، انقلابی که جهان را لرزاند، به زیر سوال بکشد. امروزه، سخن گفتن از انقلاب اکتبر به زعم آنها دِمُده شده: در حالی که هنوز بر اندام بورژوازی غرب و شرق با نام لنین لرزه میافتد و روزی را بدون تلاش برای تخریب تاریخ سوسیالیسم شب نمیکند، چپِ به اصطلاح هزارهای سعی میکند فاصلهاش را با بزرگترین تحول سوسیالیستی تاریخ بیشتر و بیشتر کند.
این در حالی است که طبقه کارگر هنوز نمیتواند پاسخ اجتماعی خود را از چپهای نو بگیرد، در ادبیاتش نمیگنجد و بیش از پیش به دنبال راه حلی «عملی» و «شدنی» برای رهایی خود است. طبقه کارگر امروز همچنان خوب میداند که سلاحش در برابر بورژوازیِ تماماً مسلط چیست. او نه در کتابها و رسانههای پرسانسور و سراسر دروغ بورژوایی و نه در مقالات و سخنرانیها و آکسیونهای رنگارنگ و بیدستاورد چپهای فضایی هزاره سوم پی پاسخ نمیگردد. تضادهای رو به رشد سرمایهداری، بالاخص در کشورهایی که نیروهای مولده به نهایت رشد خود رسیدهاند، طبقه کارگر را در جایگاهی قرار داده که برای آگاهی یافتن از تضاد و حتی عناد خود با سرمایهداری نیاز چندانی به تطور میان نوشتهها و شعارهای تخیلی چپهای نو احساس نمیکند. امروز به هر کجای جغرافیای انسانی نگاه کنید، صفکشی سازمانیافتهای از کارگران میبینید که به نیکی میدانند جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند.
نه میخواهم بگویم که طبقه کارگر این عصر به شهود خود به خودی و یا، به زبان نقادانه مارکس، به «آگاهی از سر وجدان» رسیده، و نه میخواهم بگویم که از سازمانیابی متحزب فراری است. برعکس، اعتراضات کارگری با تمام گستردگیاش این التزام را فریاد میزند که نه تنها مارکس راست میگفت که پیروزی نهایی طبقه کارگر_ بر خلاف آنچه چپ نو با تمام نیرو انکار میکند_ در اتحادش در حزب کمونیستیاش محقق میشود، بلکه کلید آن نه در دست عمامه به سرها و کراواتیهای سیستمهای حاکم، بلکه در بازخوانی تاریخ و درسهای آن است. تاریخی که جهان را لرزاند: انقلاب اکتبر.
کارگران ایران و درسهای اکتبری
شرایطی که کارگران ایران امروز تجربه میکنند، خیزش و تمایلی به انقلابی نو است. انقلابی که بتواند نویدبخش تغییر ریشهای نظام اقتصادی، اجتماعی و سیاسی باشد و به درماندگی و اسارتشان پایان دهد. طبقه کارگر ایران تاریخ پر فراز و نشیب مبارزه با نظامهای گوناگون بورژوایی را پشت سر گذاشته است، هنوز استبداد پادشاهی را به یاد دارد، استبداد دینی را نه تنها در شکل اجتماعیاش بلکه در معادلات سرمایهداریاش تجربه کرده و نیک میداند که این نظامِ استوار بر استثمار طبقاتی اصلاحپذیر نیست. به مدد رسانهها از شرایط وحشتناک همطبقهایهای خود در سراسر جهان باخبر است و امیدی به وعدههای رنگین آمریکا و عاشقان بورژوازی غرب، از جمعهای کوچک «فرشگرد» و «فخرآور» گرفته تا شاهزاده پهلوی و مجاهدین خلق و سینهچاکان ترامپ، ندارد. اما برای پیروزی چه درسهایی میتواند بگیرد؟
– دستیابی به قدرت سیاسی مسیر حرکت انقلاب کارگری را هموار میکند: آنچه نقطه قوت اعتراضات کارگری و دهقانی در هنگامه انقلاب اکتبر بود و برعکس اعتراضات و قیامهای همعصر در دیگر نقاط دنیا مانند آلمان، توانست به فروپاشی حکومت تزاری و پیروزی بینجامد، خیز برداشتن سازماندهی شده این قیامها برای کسب قدرت سیاسی بود. طبقه کارگر ایران چنانچه برای کسب قدرت سیاسی برنخیزد، چارهای نخواهد داشت جز اینکه پیاده نظام نیروهای بورژواییای شود که به صد روش و با امکانات نامحدود هدفی جز به دست گیری قدرت سیاسی و حفظ معادله ستمگر و ستمدیده در نظام طبقاتی موجود ندارند.
– طبقه کارگر در رابطه ارگانیک با حزبش خود را سازمان میدهد: انقلاب اکتبر محصول قیامی یکشبه نبود. اعتراضات کارگری و گره خوردن آنها با دهقانان ناراضی وحدتی نبود که دق الوقت جفت و جور شود و سازماندهی آن نیز نامعلوم و در هالهای از ابهام و حدس و گمان باشد. حزب بلشویک در دوران سرکوبی کمبدیل و گسترده همچنان توانسته بود ارتباط خود را در تمام لایههای زیرین کارگری چه در جغرافیای روسیه و چه در خارج از آن به طور ارگانیک حفظ کرده و گسترش دهد. شاید این یکی از درسهای بزرگ انقلاب اکتبر است که میتواند الگویی عملی برای کارگران و کمونیستهای طبقه کارگر در ایران باشد که چگونه در دوران سرکوب و ارعاب بتوانند رابطهای تنگاتنگ با حیات واقعی طبقه کارگر در محل زندگی و کارش برقرار کنند. هستههای کوچک سازماندهی شده در آنچه لنین «شب انقلاب» خواند، به یکدیگر متصل شدند و این مرهون رابطه ارگانیک حزب با طبقه کارگر بود.
– پیروزی انقلاب لزوماً در گرو کثرت نیست، بلکه سازماندهی است: حزب بلشویک، همانگونه که از نامش هم پیداست، به لحاظ شمار اعضا و کادرها حزب بزرگی نبود. اما هژمونیک شدن گفتمان حزب در رهبری انقلاب اکتبر مرهون سازماندهی کادرهای مجرب و برنامه ریزی دقیق و ملموس، و رابطه حزب با جنبشهای اجتماعی و طبقه کارگر بود.
– اپوزسیون در خارج از کشور میتواند تنها با تکیه بر طبقه کارگر انقلاب را تا پیروزی رهبری کند: ادعاهایی که این روزها سعی بر این دارد که اپوزسیون خارج از کشور را فشل و بیتأثیر جلوه دهد و دائم بر طبل تو خالی «خارج و داخل» بکوبد، واقعیتی را به عمد، و صد البته از سر هراس، کتمان میکند که تاریخسازترین انقلاب جهان معاصر به رهبری حزبی رقم خورد که اعضای رهبریاش سالیان سال در خارج از روسیه و در تبعید به سر بردند؛ آن هم در زمانی که ارتباطات به اندازه امروز پیشرفته نبود و امکان ارتباطی بین مسافتهای دور با محدودهای بسیاری همراه بود.
– برنامه دقیق، گام به گام و عملی رمز سازماندهی انقلابی است: برنامهای که لنین نه تنها بر پایه تسلطش بر تئوریهای مارکسیستی، بلکه بر اساس وقوفش به واقعیت در جریان و نیروهای در میدان نوشت و به تزهای آوریل شهرت یافت، مسیر حرکت و سازماندهی انقلابی را سالها پیش از ورود به مرحله انقلابی به روشنی مشخص کرده بود و او و حزبش به اجرای این برنامه مدون تا دستیابی به هدف و پیروزی همت گماشتند. حزب طبقه کارگر پاسخ نیاز طبقه کارگر را دارد، برنامهاش را مدون کرده و در اختیار طبقهاش و کمونیستهای سازماندهندهاش قرار میدهد. فعالان کمونیست طبقه کارگر ایران، امروز باید حزبشان را بر اساس چنین برنامهای بشناسند و پلان مسیر را برای کسب پیروزی دنبال کنند.
– وقت پیروزی اکنون است: انقلاب اکتبر به ما میآموزد که هیچ زمانی مناسبتر از اکنون برای حرکت جهت کسب پیروزی طبقه کارگر نیست. آنچه چپ نو سعی بر اقناع همگان دارد که انقلاب زمانی باید محقق شود که تک تک کارگران طبقه کارگر (حتی تک تک مردم) به آگاهی رسیده باشند و آگاهی را در مسیر فرهنگی درونی کرده باشند و منجیشان هم از راه برسد، چیزی جز گستردن خماری و وادادگی نیست. آنها آنچه حق طبقه کارگر است، امکان او است و فرصتش برای کسب قدرت، به آیندگانی که نیامدهاند میسپارد و لای کتاب و دود کافهها خود را غرق در رویاهای اتوپیایی میکند. مارکس حسابش را با این سوسیالیستهای تخیلی صاف کرده بود و لنین و انقلاب اکتبر به جهان آموخت که وقت همین امروز است. مهم آن است که در وقت مناسب، حزب کمونیستی طبقه کارگر و جنبشهای درون این طبقه پاسخ مناسب را به نیاز طبقهاش بدهد.
برای رسیدن به جهانی بیطبقه و برابر میانبری موجود نیست
طبقه کارگر ایران تنها از دیماه ٩٦ نیست که در میدان مبارزه است. راههای زیادی را پیموده و مسیرهای بسته بسیاری را با مشت و جان و خون خود گشوده است. طبقه کارگر ایران آموخته که هیچ یک از گرایشات بورژوایی، از سلطنت طلب گرفته تا لیبرال و اصلاح طلب و ملی مذهبی و ناسیونالیست و اسلامگرا منافع او را دنبال نمیکنند و دغدغهشان نه رهایی طبقه کارگر بلکه بهرهکشی بیشتر برای مرتفع کردن منافع طبقه سرمایهدار است. طبقه کارگر ایران امروز صدایش بلند است و خواستهایش روشن و مشخص و باید بداند برای رسیدن به جامعهای برابر، آزاد، امن و مرفه جز رقم زدن انقلاب اکتبری میانبری موجود نیست.
١٤ اکتبر ٢٠١٨
یک نکته و اشاره برای عدم سو تفاهم و یا برداشت اشتباه احتمالی از سوی خواننده این متن و بویژه رفقای مبارز و ارزشمند و کمونیست های انقلابی و رادیکال را نظر اینجانب را. در ابتدا لازم می دانم!
منظور و هدف من از این یاد داشت صرفا به جریانات سیاسی ورشکسته و مضمحلی است که هنوز با نقاب و بدون نقد خوبش ، در شکست جنبش کارگری و کمونیستی و انقلابی ایران در ابتدای انقلاب ۵۷ و پس از آن مشارکت داشتند و قصد به منتقد مبارز و یا رفقای شرافتمندی که از ۴۰ سال پیش و تا کنون بر علیه کلیت جمهوری اسلامی و بدون هیچ سازش و مماشاتی مبارزه کرده اند نیست!
با سپاس
کوشا شایان
آریی ، دقیقا!
و البته اگر منظور از این چپ ، و نقد وبررسی و آنالایز آن در رابطه با جنبش طبقه کارگر و جنبش آزادی دوبرابری ، کمونیست های انقلابی و رادیکال در جنبش چپ و کمونیستی ایران مد نظر است و اگر که در مورد کمونیست ها و انقلابیون بدون هیچ ازش و مماشاتی با بورژوازی در قدرت ، یعنی خصم جمهوری اسلامی صحبت و یا تحلیل می دهید ، اگر که مورد جنبش چپ و کمونیستی ایران و آزادیخواهان نظر میدهید، یعنی در مورد کسانی که در این مدت ۴۰ سال کماکان علیه بورژوازی و حکومت مذهبی وسرمایه داری جمهوری اسلامی تا کنون مبارزه می کنند ، ببایستی به شما گفت ، آری رهنمود و آلترناتیو و سنت و شیوه مبارزاتی این کمونیست های انقلابی ، از سازمان های ارتجاعی چون حزب توده ، اکثریت و یا حزب ۲ نفره و استالینیستی طوفان، و یا حزب مائویستی و سه جهانی و سنتی الکن و واپسگرا رنجبران بورژوا مسلک نیز نشئت و یا ریشه نمی گیرند!
احزاب و جریانات ورشکسته بدون طول و عرض چند نفره ای که تا دیروز با بخشی از قدرت های مافیایی درون حکومت و اساسا کلیت جمهوری اسلامی لاس مماشات طبقاتی میزدند و تخته نرد عشق بازی می کردند و در شکست انقلاب نقش مستقیم و غیر مستقیم داشتند ، و علیه کمپ انقلاب ، فعالیت می کردند و
به آزادیخواهان و کمونیست های انقلابی و رادیکال انگ و لیبل ضد انقلاب را می چسباندند و در بدنه رژیم فاشیست
سرمایه داری و اسلامی به بهانه مبارزه با امپریالیسم شرق و غرب ، از
جناح لیبرال های در بیرون و در بدنه قدرت جمهوری اسلامی چون بنی صدرها و یا بر عکس آن ،، از خمینی فاشیست بعنوان ضد امپریالیست واز حزب جمهوری اسلامی و
بهشتی ها و رفسنجانی ها حمایت می کردند!
آری این چپ ، این کمونیست های انقلابی و مورد نقد و بحث شما ، از این دار و دسته های ورشکسته و زمینگیر سیاسی آبروی تخته و سازشکار طبقاتی و در کمپ ضد انقلاب و یاران رژیم نیز سرچشمه و تشئت نمی گیرند!
لطفا با چنین تحلیل های ممزوج در سازش طبقاتی تان با جمهوری اسلامی جنایتکار چپ و کمونیست های انقلابی و رادیکال را به بهان دفاع کذایی از جنبش چپ و کمونیستی و با نقاب بر چهره تعریف نفرمایید!
این فرافکنی ها دقیقا به خود شما و تاریخ ننگین و سازشکارانه شما بورژوا سوسیالیست ها ارتباط و یا بر می گردد و نه به کمونیست هایی که کماکان انقلابی و رادیکال با تاوان سنگین هزاران رفیق جانباخته هنوز در مقابل بورژوازی مذهبی و سرمایه داری از ۴۰ سال تاریخ شفاف و ارزشمند و اومانیسم مارکسی خود دفاع می کنند و برای طبقه کارگر ایران و دیگر انقلابیون قابل احترام وارزشند! لطفا کمی بدون شرمگین بودن از تاریخ مماشات و انرژی که برای بقای جمهوری اسلامی و استخکام چندین دهه آن صرف نمودید بگویید!
تحلیل انقلاب تان خوب بود ولی متاسفانه باید بگویم دوران این موهومات شما گذشته و نه لنین انقلاب روسیه را خلق کرد که بلکه در فوریه انجام شده بود و کرنسکی هم تزار را تبعید فرستاده بود و لنین در واقع هیچ کاره بود! و اتفاقا لنین یک کودتا ضد انقلابی کرد و اعضا مسلح بلشویک را فرستاد تا پادگان ها(به سبک رفقا خودتان در 57 و کشتار افسران بی گناه) و همچنین کارخانه های مهم را بگیرند و در نتیجه جنگ داخلی بی الزامی در گرفت و 5 میلیون انسان بی گناه توسط همین لنین و تروتسکی کشتار شدند! رفقا به هوش باشید که نه انقلاب روسیه کار لنین نبود ولی در 57 خیانت شما و اتفاقا همسویی شما با کارتل های نفتی و امپریالیست های امریکایی که دنبال دیوار سبز کشیدن در خاورمیانه بودند و خودتان عملا پیاده نظام امپریالیست ها بودید! بعد ان هم حمایت کیانوری و توده از کاندیداتوری خلخالی تا خامنه ای خخخ تا حتی امروزه حمایت فرخ ملا نگهدار دبیر اول فدایان خلق کاملا مشهود هست و هر چه هست به قول دوستی خمینی روی دوش شما به قدرت رسید ولی بعد با پس گردنی بیرون تان کرد و نشان داد اخر و عاقبت انترناسیونال و موهومات کافه ای بالا شهری چیه!
امروزه هم در دی ماه دیدید شعارها بر محور ناسیونالیستی حتی سلطنتی استوار بود از روحت شاد رضاشاه تا شاهنشاه روحت شاد تا ما اریایی هستیم و نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران و حتی شما میان کارگران هم جایگاهی نداشتید و شعارها باز ناسیونالیستی بود چون رو به میهن و پشت به دشمن! عمری ضد میهن حرف بزنی ولی کارگر چتین بگوید یعنی عقبید رفقا ! و همین اخیرا در 7 تپه ما کاوه اهنگریم تاب ستم نیاوریم باز شعاری ملی و شاهنامه ای بود که نظر شما فردوسی هم یک فیودال سلطنت طلب ساواکی بود!!!! بس کنید رفقا از کافه ها بزنید بیرون و مردم واقعی را تماشا کنید! شاید این مطلب را به زعم دیکاتوری پرولتریا خودتان منتشر نکنید که فرقی با دیکتاتوری ولایت فقیه ندارید ولی گفتم بدانید که با دسته کورها طرف نیستید رفقا! تاریخ انقضا شما همان 57 و 1991 مرگ پدرتان شوروی تمام شد! صبح بخیر