می دانم هنوز واژه لال است و برای آزمونِ فریاد باید راه ها پیمود، سفرها باید کرد.در شب باریک راه ها را جست و قلب انسان آنچنان بلرزد که قلب بلدرچینی به هنگام حضور کرکس.می دانم هنوز گفتن ساده نیست و گیسوان جمله بر آن پنجره نمی نشیند که مهمانانش تشنه ی صدا هستند.می دانم که سختتر است چنین آغازی.و میدانم شروعِ هر قدم آنچنان زیباست که بازگشت بی معنی می شود. ومن احساسی دارم از جنس رفتن، از جنس تردید.شاید زمان عمر یک حباب باشد، اما بازهم میتوان تراوش آفتاب را جست.و من دنبال روئیایی می گردم که انسان پا بگیرد.مسیرها را بشکند.بگریزد از سکوت، از خاموش ماندن…
بهار 93
جرقه اولین دفتر شعر علی رسولی
گزینه ای از اشعار
download لینک کمکی- تنهایی ☰ علی رسولی - آوریل 13, 2016
- آیا من وطنی داشتهام؟ - مارس 28, 2016
- شهری برای ساختن ☰ علی رسولی - ژانویه 11, 2016
- معما ☰ علی رسولی - دسامبر 8, 2015
- حقیقت - نوامبر 23, 2015
- کار ☰ علی رسولی - اکتبر 24, 2015
- سرود ملی را نمی خوانم - سپتامبر 26, 2015
- شورشی در قرنطینه (تقدیم به شاهرخ زمانی ها) ☰ علی رسولی - سپتامبر 15, 2015
- شعر ☰ علی رسولی - سپتامبر 14, 2015
- می توان ملکه را کشت ☰ علی رسولی - سپتامبر 11, 2015